آفتاب گرفتن

معنی کلمه آفتاب گرفتن در ویکی واژه

آفتاب‌گرفتن
بدن را در معرض خورشید قرار دادن برای استفاده از نور و حرارت آن. همه هم نیمه عریان، آماده تا بعد دراز بکشند بر چمن سبز روشن و ... آفتاب بگیرند. «گلشیری»

جملاتی از کاربرد کلمه آفتاب گرفتن

در دانمارک حمام آفتاب گرفتن به صورت برهنه (شامل لختی سینه‌ها) در ساحل‌ها قانونی است.
دو زن از شهر شچچین در دادگاه برای حق زنان برای آفتاب گرفتن سینه‌لختی در ساحل‌های عمومی پیروز شدند.
آفتابگیر یک تصویر سیاه‌وسفید مربوط به سال ۱۹۳۷ در ژانر نوگرایی از عکاس مدرنیست استرالیایی مکس دوپین است. این تصویر سر و شانه‌های مردی را نشان می‌دهد که در یک ساحل دراز کشیده و در حال آفتاب گرفتن است. تصویر از زاویه‌ای پایین گرفته شده. این تصویر به عنوان یکی از نمادهای سمبلیک و بیانگر شیوه و روش زندگی استرالیایی توصیف شده‌است و به‌طور قطع، یکی از شناخته‌شده‌ترین عکس‌های استرالیا است.
آفتاب‌پرست‌ها می‌توانند نور مرئی و اشعهٔ ماورای بنفش را ببینند. آفتاب‌پرست در معرض نور ماوراء بنفش سطح رفتار اجتماعی و فعالیت خود را افزایش می‌دهد و بیشتر تمایل به حمام آفتاب گرفتن و تغذیه دارد. همچنین به احتمال زیاد برای تولید مثل نیز به اشعهٔ ماوراء بنفش نیاز دارند.
و بر مقتصاء اعتدال روزگار از فلک آن شش برج را که آن یک نیمه فلکست‌اندر ولایت آفتاب نهادند کو سلطان (روزست، و شش برج دیگر را که آن دیگر نیمه فلکست‌اندر ولایت ماه نهادندکو سلطان) شبست، و بدین سبب فلک را بدو قسم نهادند: شش برج از جانب آفتاب و شش برج از جانب ماه ناچاره دو خانه باشد برابر یکدیگر: آن یکی خانه آفتاب بودی (و آن دیگر خانه ماه بودی) تا فلک بدو قسم (شودی.) و هر یکی ازین دو پادشاه را خانه او بر سر ولایت او بودی تا بآخر ولایت آن سلطان دیگر بود.و این دو خانه را با حمل و حوت نبایست نهادن، که آن آغاز و انجام بروج بود، تا از سر اوج شاید گرفتن که آن برترین نقطه‌ئی بود از سیر کواکب بر جانب قطب شمالی، و آن سرطانست که آفتاب از آن برترنشود سوی قطب شمالی. و آن برجی منقلبست که چون آفتاب آنجا رسد عالم را طبع دیگر شود وز گرمی و تری بگرمی و خشکی رسد. و اگرخانه آفتاب حمل را نهادندی و خانه ماه حوت را، یک سلطان (را) خانه بر سر ولایت افتادی و دیگری را بیابان ولایت، وز دو سلطان روا نباشد که یکی را خانه بر سر ولایت باشد و یکی را بپایان ولایت. پس بدین سبب مرین تقسیم (را) از اوج آفتاب گرفتند، و سر اوج از یکسوی سرطان بود، و از دیگر سو اسد.و واجب آن بود که خانه آفتاب مر سرطان را نهادندی از بهر آنک سرطان برترست از اسدسوی قطب شمالی، و آفتاب شریفتر‌ست از ماه، و جایی (که) بلندترست مر پادشاه شریفتر را سزاوارتر باشد.ولکن سرطان برجی آبی بود و آفتاب کوکبی آتشی، و اسد برجی آتشی بود و ماه کوکبی آبی و این وضع نه بر مقتضاء حکمت بودی که کوکب آتشی‌اندر خانه آبی بودی و کوکب آبی‌اندر خانه آتشی. پس خانه آفتاب مر اسد را نهادند که برابر سرطان بود و آتشی بود همچون خداوند خویش، و خانه ماه (مر) سرطان را نهادند که برابر خانه آفتاب بود (و) همچو خداوند خویش آبی بود.
او را گوئیم آنکه تو همی بینی به وقت آفتاب گرفتن آن قرص سیاه آن نه جرم مهر است بی نور ، بلک آن جرم ماه است که برابر شدست با قرص مهر و باز داشته است مر روشنایی آفتاب را از زمین ، و مهر چشمه ازو دورست که بآسمان چهارم است ، و قرص ماه بآسمان نخستین است ، و مهر بدان وقت که ما مر او را گرفته بینیم به حال خویش روشن است بر فلک خویش و آن تیره که همی بینیم جرم ماه است ، و جرم ماه شفاف نیست ، اعنی که روشنی ازو بیرون نگذرد . بلک چون آیینه ایست که از آهن باشد که چون آفتاب بر روی آیینه اندر تا بد عکس ازو روشن باز جهد و چون بر پشت آیینه تابد روشنی ، آفتاب سوی روی آیینه بیرون نتابد ، و گر جرم ماه شفاف بودی چنانک نور ازو بگذشتی ماه هرگز نقصان نپذیرفتی . و گر جرم ماه به نور زیادت و نقصان نپذیرفتی حال عالم گردنده نبودی و هیچ چیز خام از میوه ها پخته نشدی و هیچ نا رسیده نرسیدی . و مهر را کسوف شودی و بسیار حکمت که اندر زیادت و نقصان نور ماه بسته است باطل شدی . و لکن چون جرم ماه چنان نیست که نور ازو بگذرد چون مهر ازو بر گوشه یی بتابد آن گوشه ازو نور پذیرد ، و ما به زمین مران گوشه را به بینیم بر مثال پاره یی از دائره و هر چند آفتاب رو با روی تر شود روشنی او بیشتر بینیم تا به مقابله برسد که همه قرص ماه بروشنی آفتاب از جانب زمین به نور آراسته شود . اما بباید دانستن که همیشه یک روی ماه از آفتاب تمام روشن است و لکن تابش آن روشنی به همه وقت سوی زمین نیست و کسانی که در این علم دست دارند بدانند حقیقت آنچ ما دانستیم گفتیم درین معنی و اندرین شرح که بکردیم جواب بوالهیئم گرگانی گفته شد که او اندر قصیده سوالات خویش این سوال بکند . و اکنون به شرح سخن خویش باز شویم ، گوئیم که مر امر باری سبحانه به حقیقت عقل کلی شناسد که بدو پیوسته است پیوستن نور بآفتاب ، و همها را سوی امر که او چیزی نیست راهی نیست . و عقل که نخست چیز است مایه و همها است وزو به نفس های جزئی اثر پیوسته است و ما نیز هویت عقل را بدان تاثیر دانیم کزو بما پیوسته است بره نمایی نائبان او ، پیامبران علیهم السلام . و نشاید که گوئیم ما عقل را اندر یافته ایم که اگر چنین گوئیم گفته باشیم که ما بر عقل محیطیم ، بلک گوئیم عقل اندر ، ماننده ماست ذات خویش و دیگر چیزها را چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله : لا ثدر که الابصار و هو یدرک الا بصار و هو اللطیف الخبیر . فرمود که اندر نیابد مرورا دیدارها و او اندر یابد مر دیدارها را و او جزء ها ندارد و خبر یافته است . پس گوئیم که عقل اندر ما اثر کرد تا بآن اثر کزو یافتیم مرورا بشناختیم ، و شناختن ما مرو را دلیل است بر اثر کردن او در ما از بهر آنک چون ما مرو را بدانستیم حال ما دیگر شد از آنچ بود ، ازیرا که نادان که دانا شود چنان باشد که مرده زنده شود ، و بزرگ حال گشتی باشد مرده زنده شدن ، و عقل کلی تا بدر یافتن ما مرورا دیگر حالی نپذیرفت ، بلک او بر حال خویش بود . و دلیل این اندر محسوسات موجود است . چون ما اندر چیزی دیدنی بنگریم صورت آن چیز اندر چشم ما اثرکند تا نفس ما مر آنرا از پس آن پرده نیک اندر بیند ، پس آن چیز دیدنی بر حال خویش باشد و اثر او اندر چشم ما افتد تا حال چشم ما دیگر شود ، بدانچ اندرو صورتی پیدا آید که پیش از آن صورت اندرو نبود . پس درست شد که محسوس همی اندر حس اثر کند ، نه حس اندر محسوس ، چه محسوس بر حال خویش است و حاس را همی حال بگردد بدیدن چیزی که ندیده است . پس گوئیم که عقل جزیی اندر ما اثراست از عقل کلی ، و نطق – اعنی سخن گفتن – اند ما اثر است از نفس کلی اندر و ما باثر نفس که به ما رسید مرورا بشناختیم و اندر نتوانستیمش یافتن چنانک اوست . و دلیل بر آنک تمییز ما اثر است از عقل و نطق ما اثر است از نفس آنست که نخست مامر چیزی را به عقل بیابیم آن وقت مرورا به نطق بیرون توانیم دادن . پس گوئیم که وهم ما کالبد است مر علم الهی را و علم روح آن کالبد است . و خیال بستن ما مر معنی را از معنی ها کالبد است مرو هم ما را ، و باز اندیشه ما کالبد است مر آن خیال را ، و باز حفظ ما یعنی - یاد گرفتن – کالبد است مر اندیشه را ، و باز تمییز – اعنی جدا کردن بد از نیک – کالبد است مر حفظ را ، و باز نطق را – اعنی .... و باز طبع کالبد است مر حس را ، و جملگی این همه کالبدها روشن شده است اندرین هیکل آفریننده که جسد است ، و همچنین عقل کلی کالبد است مر امر باری را ، و امر باری روح عقل است ، و دیگر حدود علوی و سفلی هر یکی کالبد است مر آن حد را کزو برتر است ، و همه جمله نور یافته اند بکلمه باری سبحانه ، و حال اندر ترکیب عالم همین است از آنچ هوا گرد گرفته است مر زمین را و آب را ، و آتش گرد گرفته است مر هوا را ، و فلک نخستین گرد گرفته است مر آتش را ، و دیگر فلکها مر یکدیگر را جسمها گشتند . و نفس کلی گرد گرفته است مر عالم را با آنچ اندروست بگرد گرفتن قدرت نه جسمی ، و بیرون ازین جسم کلی چیز نیست .
او به دلیل تنفرش از باب اسفنجی و همچنین پاتریک گاهی موجب می‌شود که آنتاگونیست اصلی آن قسمت باشد. از کارهای مورد علاقه او، آفتاب گرفتن، نواختن کلارینت و نقاشی کردن چهره خود در خلوت تنهایی خود است او همیشه آرزویش بوده که از دست باب اسفنجی و پاتریک خلاص شود تا زندگی آسوده و راحتی داشته باشد، حتی یک بار سعی کرد تا باب اسفنجی را با یک بمب شیرینی‌مانند بکشد اما باب اسفنجی نمرد. او همچنین عاشق آهنگ‌های کلپی جی (یک نوازندهٔ کلارینت مشهور)است.
معمولا در ساعت هايى مشخصى از روز براى آفتاب گرفتن و در برخى موارد تعيين قلمرو بر روى شاخه بوته ها مى روند.
در انگلیس، برهنه بودن کامل و آفتاب گرفتن در سواحل این کشور جرم نیست و همه ساله مراسم دوچرخه‌سواری لخت در لندن اجرا می‌شود. با این حال، استفن گاف، سال‌های بسیاری را در زندان‌های اسکاتلند به سبب سرپیچی از قانون منع برهنگی در ملاء عام، به سر برده‌است.