آغازه

معنی کلمه آغازه در لغت نامه دهخدا

( آغازه ) آغازه. [ زَ / زِ ] ( اِ ) نام دست افزاری است کفشگران را. ( از برهان ). || دوالی بدرز میان رویه و زیره کفش دوخته تا گرد و آب بدرون نشود. رجوع به آغاره شود.
اغازه. [ اَ زَ / زِ ] ( اِ ) افزاری است کفش دوزان را. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه آغازه در فرهنگ معین

( آغازه ) (زِ )( اِ. )آغاره ، دوالی که بین رویه و تخت کفش دوزند تا آب و خاک به درون آن نرود.

معنی کلمه آغازه در فرهنگ فارسی

( آغازه ) ( اسم ) ۱ - دست افزاریست برای کفش دوزان. ۲ - دوالی که مابین چرم وروی. کفش دوزند تا آب و خاک بدرون کفش نرود .
نام دست افزاریست کفشگرانرا

معنی کلمه آغازه در فرهنگستان زبان و ادب

آغازه
{home page} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نخستین صفحۀ اطلاعات یک فرد یا سازمان بر روی شبکۀ اینترنت
{initial point} [ریاضی] فرمول دار
{primordium} [زیست شناسی- علوم گیاهی] اندام یا یاخته یا گروهی از یاخته های تمایز یافته در اولین مرحلۀ نمو
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← کلید آغازه

معنی کلمه آغازه در ویکی واژه

کلمه‌ای که با نخستین حروف کلمه‌های پی‌درپیِ نام یک سازمان ساخته می‌شود، مانند هما برای هواپیمایی ملی ایران. اختصار.
دوالی که بین رویه و تخت کفش دوزند تا آب و خاک به درون آن نرود. آغاره.

جملاتی از کاربرد کلمه آغازه

پس گوییم مر این پرسنده را که گفت: چرا خدای تعالی مر عالم را تا بدان وقت که آفرید نیافرید؟ که لفظ (تا) نیفتد مگر بر نهایت زمان و نهایت مکان، و درازی مکانی و زمانی به میان آن دو لفظ باشد که آن بر دو نقطه افتد که درازی به میان آن دو نقطه باشد ناچار، اعنی به میان (از) باشد و به میان (تا) چنانکه گوییم: از اینجا تا آنجا، از فلان وقت تا بهمان وقت. و چو مر کشیدگی را (از) ثابت نشود که آن نقطه آغاز آن باشد کز او کشیده شود، (تا) نیز مر او را ثابت نشود که آن نقطه انجام او باشد، چنانکه هر که از جایی نرود به جایی نرسد و مسافتی بریده نباشد. و هم چنین آنچه از زمان به میان دو نقطه (از) و (تا) نیفتد، مر او را کشیدگی نباشد البته و مر آن را آغازی نیست. پس نشاید گفتن نیز مر مدت و بقای ازلی را که از فلان گاه. و چو (از) اندر بقای او ثابت نشود – بدانکه مر بقای او را آغاز نیست و آن لفظی است که بر آغازهای زمانی و مکانی اوفتد – (تا) نیز اندر بقای او ثابت نشود که گوید: تا فلان گاه. و اگر چنان بودی که تاخیر اندر آفرینش عالم (از) هنگامی بودی، روا بودی که گفتیمی: آن تاخیر (تا) هنگامی بود. و چو ازلی بی آغاز است، مر او را انجام گفتن محال است.)
خلاف نیست میان دانایان که قوتهای عالم گسلنده و برنده نیست و شونده نه بیند که چیزی آشکارا شود اندر عالم مگر که همچنانی پیدا شده باشد یا پیدا شود اندر زمانی دیگر، از بهر آنک ممکن نیست ضعیف شدن و اسپری شدن قوتهای طبیعی تا با سپری شدن آن نیز پیدا نیاید آن چیز که یکبار پیدا آمد، پس روی نیست مرنفس جزئی را باندر یافتن آغاز پدید آمدن مردم جز برین حال که همی پیدا شود، و چون امروز همی یابیم قوتهای طبائع و افلاک و انجم را بزایش مردم پیوسته دانیم که پیدا آمدن مردم بابتداء پیدا آمدن عالم بیک دفعه بودست، و خردمند چون داند که پیدا آمدن عالم باطبائع و افلاک و انجم بیک بار بود عجیب نیایدش از آن که جانوران که اجزاء این عالم اند با این عالم نیز بهم پدید آمدند، و برعاقل آن واجب است که طلب نکند آنچ اندر یافتن آن ممکن نیست مرعقل جزئی را، و آن فعل کلیات نفس و عقل است، و نباید طلب کردن آغازها را ناپیدا شود، و مرخردمند را شرف عقل کل که محیطست بمردم و عاجز است مردم اندر رسیدن بقوت و قدرت کل خویش. و ایزد تعالی اندر آفرینش مردم پیدا کرده است نشان آنکه مرورا راه نیست سوی اندر یافتن ابتداء، خویش، و آن آنست که مردم نتواند دانستن مر حرکات نفس را اندر فعلهای او کز چیست، و چون بر ابتداء حرکات نفس محیط شدن سزاوار نیست بر ابتداء بودش او ناسزاوار تر است محیط شدن، و گر کسی گوید که این مردم بسیار از یک جفت مردم پدید آمدست و برآن حجت آرد برآنک گوید ممکن است کز یک جفت مردم فرزندان پیوسته شوند و زندگانی ایشان دراز شود و نسلهای دیگر مردمان بریده شود تا همه دیگر بمیرند چنانک جز فرزندان آن یک جفت مردم اندر عالم مردم نماند، وزین روی درست شود که این همه مردم از یک جفت مردم زادست.
در زیست‌شناسی اندام یا یاخته یا گروهی از یاخته‌های تمایزیافته در اولین مرحلهٔ نمو را آغازه می‌گویند.
کی رسد جویا به پایان شرح بیداد غمش عشق را انجام کار آبستن آغازهاست
آغازه، ساده‌ترین مجموعه از شرایط اولیه لازم برای رویش است.
چون نرگست آغازه بدمستی کرد جان عزم سفر ز عالم هستی کرد
آغازه اخیرترین مرحله تکوین اندام در تکوین شناسی یک موجود است که قابل تشخیص باشد.
به نام برازندهٔ نام‌ها کز آغازها داند انجام‌ها
تا ز آغازها بود فرجام تا به فرجام ها رسد آغاز
محمدرضا لطفی در چاووش ۲ سرود آزادی (آن زمان که بنهادم) را بر اساس شعری از محمد فرخی یزدی ساخت و ساز و آواز محمدرضا لطفی و شهرام ناظری در دستگاه ماهور برای ناظری که در آن زمان بسیار جوان بود یکی از بهترین آغازهای ممکن بود. وی در همان کار نشان داد از قابلیت‌های بسیاری در آوازخوانی برخوردار است. البته قطعه آزادی در چاووش ۲ را نمی‌توان از دیدگاه فرمال برنامه یی در قالب‌های کاملاً سنتی به حساب آورد اما هماهنگی میان شعر و موسیقی در جایگاه خود بسیار ارزنده بود.
در تلاش جستجویت سر به هم آورده اند مقطع انجام ها و مطلع آغازها
یعنی اولین برآمدگی سطح گیاه که مشخص است که گل خواهد شد، آغازه یا پریمردیم گل نامیده می‌شود و موارد دیگر به‌طور مثال اولین زائده که قرار است بعداً در انسان تبدیل به دست شود در تکوین شناسی پریمردیم یا آغازه دست نام می گیرد. به‌همین صورت آغازه ی برگ، ساقه، پا، چشم و… در موجودات مختلف مثال‌هایی از آغازه اند.
اگر در چشم بینش روشنایی چون شرر داری ببین کز نقطهٔ آغازها انجام می بارد