آشکوخ

معنی کلمه آشکوخ در لغت نامه دهخدا

( آشکوخ ) آشکوخ. ( اِمص ) سکندری.
اشکوخ. [ اَ / اِ ] ( اِمص ) لغزش را گویند که از لغزیدن است و امر بدین معنی هم هست یعنی بلغز و از پای درآی.( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). و مصدر آن اشکوخیدن است. ( انجمن آرا ). اشکوخ و شکوخ لغزش بود و بسردرآمدگی. ( از رشیدی ). لغزیدن. ( سروری ) ( شعوری ) . || مجازاً، سهو و خطا. ( ناظم الاطباء ). || خزیدن و شکوخ نیز گویند. ( شعوری ) ( سروری ). رجوع به اشکوخیدن و شکوخیدن شود.

معنی کلمه آشکوخ در فرهنگ معین

( آشکوخ ) ( اِ. ) سکندری .
(اِ یا اُ ) ۱ - (اِمص . ) لغزش . ۲ - خزیدن . ۳ - مجازاً: سهو، خطا.

معنی کلمه آشکوخ در فرهنگ عمید

( آشکوخ ) ۱. سکندری.
۲. لغزش.
سکندری، لغزش.

معنی کلمه آشکوخ در ویکی واژه

سکند، سکندری رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه آشکوخ

چون بگردد پای او از پای دار آشکوخیده بماند همچنان
آشکوخَد بر زمین هموار بر همچنان چون بر زمین دشوار بر
آشکوخد بر زمین هموار بر همچنان چون بر زمین دشوارتر