آستان بوس
معنی کلمه آستان بوس در ویکی واژه
(قدیم): ویژگی آنکه آستان شخص بزرگی را به نشانه احترام و تواضع میبوسد. آستان بوسی. بر درگاه تو فلک آستانبوس است. «راوندی»
جملاتی از کاربرد کلمه آستان بوس
زان مکان یرلیغ دشمن در خراسانم فکند آستان بوسیدم آنجا کآسمان را فر نبود
نظام الملک چون از بخت ناساز نمی شد ز آستان بوسی سرافراز
من آن روز آستان بوسیدم و بار سفر بستم که سر در خانهٔ جان کرد عشق خانهپردازت
فلک سیر ملک سیرت که بر درگاه او زیبد ملک را آستان بوسی فلک را بنده فرمانی
آستان بوسه ده و باش که آسان نتوان زد بوسه بر دست نگارین نگاری که تو دانی
حریمِ عشق را درگَه، بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد
شها قمری طوقدار تو آمد که تا آستان بوسد و باز گردد
زلیخا دامن اندر چید و برگشت به خدمت آستان بوسید و برگشت
شاگرد درویش این افغان اخگر توز و ویله اخترتاز را در پی آهنگ گرستن دید و گرستن آسکون زای طوفان خیز را به دریا دریا پرگاله دل و لخت جگر آبستن، به نرمی دلم باز جست و به گرمی اشکم در کاست که از این سگالش هوش پرداز و اندیشه نوش او بار بازآی، که سر کار شاهزاده آزاده والا نژاده با بخت بلند و تخت افراشته و شکوه خسروانی و سامان فره و ساز فراوان و فر فریدونی و رامش جمشیدی و هر مایه برگ و ساز و نای و نوش که شاهزادگان را باید و آزادگان را شاید، زیب افزای باغ و کشت حصارک و بزم آرای راغ و دشت جماران است و هر بامداد از پس آستان بوس فرگاه کیوان درگاه ایران خدای که مهرش ماهچه اختر باد و بهرامش شرباشرن لشکر تاد و پاس از شام گذشته با گروهی دانشوران و انبوهی روان پروران روزگذار.
چو آنجا رسی آستان بوسه ده در آن بارگه سجده بسیار بر