آستانه بو
جملاتی از کاربرد کلمه آستانه بو
بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود عرش مجید جاه مرا آستانه بود
دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود اشکم ز دیده سوی درت هم روانه بود
از چشم زخم حوادث اگرچه یک دو سه روز به چنگ فرقت این آستانه بود اسیر
قسم دگر نباشد جز آستانه بوسی در بزم خاص شاهان ره نیست هر گدا را