آزرده کردن

معنی کلمه آزرده کردن در لغت نامه دهخدا

( آزرده کردن ) آزرده کردن. [ زَ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب )رنجانیدن : آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود. ( تاریخ بیهقی ). || خستن به نیش :
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا.ناصرخسرو.

معنی کلمه آزرده کردن در فرهنگ فارسی

( آزرده کردن ) ( مصدر ) ۱ - رنجانیدن رنجه کردن . ۳ - غضب کردن خستن .
رنجانیدن

معنی کلمه آزرده کردن در ویکی واژه

آزرده‌کردن
رنجاندن. مبادا ... چیزی به او بگویی و آزرده‌اش کنی. «شهری»

جملاتی از کاربرد کلمه آزرده کردن

چون افشین بنشست، بخشم امیر المؤمنین را گفت: خداوند دوش دست من بر قاسم گشاده کرد، امروز این پیغام درست هست که احمد آورد که او را نباید کشت؟ معتصم گفت: پیغام من است، و کی تا کی شنیده بودی که بو عبد اللّه از ما و پدران ما پیغامی گزارد بکسی و نه راست باشد؟ اگر ما دوش پس از الحاح‌ که کردی، ترا اجابت‌ کردیم در باب قاسم، بباید دانست که آن مرد چاکرزاده خاندان ماست، خرد آن بودی که او را بخواندی و بجان بر وی منّت نهادی و او را بخوبی و با خلعت باز خانه‌ فرستادی. و آنگاه آزرده کردن بو عبد اللّه از همه زشت‌تر بود. و لکن هرکسی آن کند که از اصل و گوهر وی سزد، و عجم عرب را چون دوست دارد، با آنچه بدیشان رسیده است از شمشیر و نیزه ایشان؟ بازگرد و پس ازین هشیارتر و خویشتن‌دارتر باش.
دو لعبت باز را بی‌پرده کردند ره سرمه به میل آزرده کردند