جملاتی از کاربرد کلمه آدمی خوار
درین وحشت سرای آدمی خوار که هیچش نزد دانا نیست مقدار
پی دفع خلایق زشتی کار شده چون گرگ یوسف آدمی خوار
ظاهرش گوسفند قربانی ست باطنش گرگ آدمی خوار است
شبی چون زنگیان آدمی خوار سراپا زهر همچون سهمگین مار
نه شب زنگی آدمی خوار بود و یا هندوی زشت کردار بود
اگر بد نیستی با بد مشو یار چنان کان موش نسل آدمی خوار
پری شد در دلم زین آدمی خوار بفضل خویش زین دیوم نگهدار
به گرد این عمل داران مگرد ار علم و دین داری که مشتی آدمی خوارند این دیوانِ دیوانی
نظر بر ماهِ تابان گر فکندم به چشمم آدمی خواری برآید
آدم زنده هم نمانده، دریغ کآدمی خوار گشته قابلهها