آثار کلی

معنی کلمه آثار کلی در فرهنگستان زبان و ادب

آثار کلی
{general works} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] آثاری که جنبه های مختلف و گوناگون یک موضوع را به طور کلی مورد بحث قرار می دهد

معنی کلمه آثار کلی در ویکی واژه

آثاری که جنبه‌های مختلف و گوناگون یک موضوع را به‌طور کلی مورد بحث قرار می‌دهد.

جملاتی از کاربرد کلمه آثار کلی

و گوئیم که سوره اخلاص باز پسین همه قرآن است که فرود آمده است تا گشادن در دین و بستن آن هر دو از پاکیزگی باشد و لیکن کارها و چیزها بآغاز اندر حد قوه باشند و آنچه اندر حد قوه باشد ضعیف باشد و بآخر اندر حد فعل آید و قوی شود پس همچنین کلیمه اخلاص اندر شهاده بحد قوتست و اندر سوره صمد بحد فعل است پس گوئیم که خدایتعالی همیگوید:قل هو الله احد بگو ای محمد او خدایست یکی تاویلش چنانست که بدانچه همیگوید هو مر کلیمه را میخواهد که او هویت محض است و هویت را گزیر نیست از حقیقت و بدین چهار حرف الله مر چهار اصل را میخواهد که ایشان برگزیده آثار کلیمه باری اند دوازو روحانی اند و دو ازو جسمانی هر یکی بر اندازه مرتبت خویش و با احد آن همیخواهد که چون اینچهار اصل هر یکی نصیب خویش آنچه از کلیمه باری بیافتند یگانه کردند توحید را از صفات و آنچه مرورا جفت است چه از لطیف و چه از کثیف و جدا کردند مر سبحانه را از نامزد کردن اندر آن صفات که اندر گفتار و اندر کردار نفسی و طبیعی با یکدیگر روی باروی شوند از هست و نیست جایگیر و ناجایگیر ستوده و ناستوده و جز آن و ایشان بدین بزرگواری مخصوص شدند بیرون از همه خلایق روحانی و جسمانی و بدان یگانه گشتند پس گفت قوله تعالی:الله الصمد گفت خدای صمد است و صمد سید باشد یعنی که او را میانه نباشد یعنی کاواکی درو نباشد تاویل این آیت آنست که همیگوید که چهار حدیکه اینچهار حرف دلیل بر ایشانست چون یگانگی خدایرا بحقیقت بشناختند او را پاکیزه کردند از انواع آلایش و ایشان هر یکی سید و روحانیان گشتند و همه روحانیان و جسمانیان قصد بر ایشان کردند بفایده گرفتن و ایشان بی نیازند و زیر دستانرا از روحانی و جسمانی اندر ایشان راه نماند بباز جستن از حال ایشان بر مثال چیزیکه او را اندرون راه نباشد کسی برو مطلع نتواند شدن بچگونگی آنچه اندرو پوشیده باشد پس گفت قوله تعالی:لم یلد و لم یولد گفت نزاد و نزادندش تاویلش آنست که باری سبحانه که پدید آرنده چیزهاست نه از چیزی و مر چیز نخستین را علت چیز های دیگر گردانید و او خود برتر از آنست که علت چیزی باشد چنانکه کسی گوید که چیزها ازو پدید آمده است که اگر چنین بودی او خود علت بودی مر چیز ها را و علت مر چیز ها را چون پدر باشد و پدر چون زاینده باشد و فرزند زاده او و او جلت قدرته علت نیست مر چیزها را و این تاویل لم یلد است و تاویل ولم یولدآنست که او جلت عظمته پدید آمده نیست از چیزی تا آنچیز علت او باشد و او جل جلاله معلول باشد چنانکه فرزند معلول پدر باشد و مر هر چیزیرا که علت باشد او زاده باشد از علت خویش پس خدایتعالی همچنانکه علت چیز ها نیست معلول نیز نیست و هر که خدایتعالی را عالم گوید و یا حکیم یا قادر گوید مر علم را و قدرت و حکمت را علت او گفته باشد از بهر آنکه عالم را علت علم اوست و قادر را علت قدرت اوست و حکیم را علت حکمت اوست پس آنکس گفته باشد که خدایرا بزاده اند پس گفت و لم یکن له کفوا احد همیگوید نبود مرورا در خوری یکی تاویلش آنست که احدیت که او ابداعست علت عقل کل است و عقل کل با همه لطافت و جلالت خویش در خوری مبدع حق نیست و ابداع آنست که اوهام را اندر اثبات او بمجرد راه نیست از بهر آن او را نیست گفتند حکما دانا بدانروی که نخست هستی که هستیها از و پدید آمد عقل بودی و عقل از احدیت پدید آمد و از قضیت عقل چنان لازم آید که هست از نیست پدید آید و چون احدیت را اثبات نبود مرورا نیست گفتند و نیست مر هیچ و هم را طاقت آن کزمایه و همها که آن عقل است بگذرد تا به پدید آرنده عقل برسد اگر کسی تو هم کند محال جسته باشد و چیز ها بمشاهده محسوس مر آنرا بداند بدان گواهی بدهد که پاکست خدای از مانندگی کردن مانندگان.