آب‌گشت

معنی کلمه آب‌گشت در فرهنگستان زبان و ادب

آب گشت
{boat trip} [گردشگری و جهانگردی] سفر آبی برای گذراندن اوقات فراغت

معنی کلمه آب‌گشت در ویکی واژه

سفر آبی برای گذراندن اوقات فراغت.

جملاتی از کاربرد کلمه آب‌گشت

زتلاش همت شمع دلم آب‌گشت بدل که به ذوق رفتن از خویش همه پاست سر ندارد
از هیبت تو آخر جون آب‌گشت آتش وز دولت تو آخر چون موم‌ گشت خارا
دل را تپیدن از سرکوی تو برنداشت این‌گوهر آب‌گشت و همان خاکسار ماند
تا لبش در نظرم می‌گذرد آب‌گشتن ز سرم می‌گذرد
تپیدم‌، ناله کردم‌، آب‌گشتم‌، خاک گردیدم تکلف بیش ازبن نتوان به عرض مدعا کردن
خون شد دل و ز اشک اثر می‌کشد هنوز ساز آب‌گشت و نغمهٔ تر می‌کشد هنوز
چون موج از محبت هر چند آب‌گشتم نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم
بر وهم چیده بودیم دکان خودفروشی دل آب‌گشت و خون‌شدگل‌رفت و رنگها برد
بازگرداند عنان جهد عیش رفته را موم اگر از آب‌گشتن انگبین پیدا شود
لخت‌جگر به دیدهٔ ما رنگ اشک ریخت یاقوت آب‌گشته طلب‌کن ز کان ما