آب چک (ساختمان): آبچکان. بشقاب را برد توی آشپزخانه شست و در آبچک گذاشت. «گلشیری»
جملاتی از کاربرد کلمه آب چک
از کوزه چو قطره قطره آب چکد آنروز که کوزه گشت خالی پیداست
پیش صاحب نظران در صفت عارض تو اشک هر نکته که گفت از سخنش آب چکید
از سخن های لطیفم ز تری آب چکد هر سخن کز دل صافی بدنت را گفتم
جز در رخ صبر سوز مهر تو که دید آتش که بیفشرند ازو آب چکد
آب چک یکی از گردشگاههای عمومی استان فارس است. این گردشگاه در شمال شهر استهبان واقع شدهاست. ساکنان کهن، سالها پیش (هنوز تاریخ دقیقی برای سنگ تراشیهای «آب چک» پیدا نشده، ولی تاریخ ساخت حوض آن مشخص است)، با هدایت آب به حوضی کوچک، روشی برای نگهداری آبی که به صورت قطره قطره از دامنه سنگی این کوه میچکد، به وجود آوردهاند که این عمل به وسیلهٔ کانالهای سنگی منتهی به حوض سنگی انجام پذیرفته است.
با این همه باران بلا بر سر سعدی نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیدهست
برگ شود بر گل نسرین فراخ آب چکد ز ابر بر اندام شاخ
لب و رخش در صفت شکر و آتش و لیک آب چکد ز آتشش زهر دهد شکرش
آن دایرهها بنگر اندر شمر آب هر گه که در آن آب چکد قطرهٔ امطار
دل جان نتوانست ز دستِ غم او برد خوش وقت تو ای اشک که بر آب چکیدی