آب گشاده
معنی کلمه آب گشاده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آب گشاده در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه آب گشاده
ز«ده مویز» نخواهم از این سپس گندم ولیک خواهم آب گشاده را ز مویز
زر به بهای می جوینه مکن گم آتش بسته مده به آب گشاده
ز بسکه ماند دل و چشم من در آتش و آب گشاده در دل و در چشم من بر آتش و آب
تابوت و تخت کاهو آب گشاده تاهو عیب و غزال آهو گند آوری گرازی
ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده
(و از این چهار قسم جسم، آنچه سخت تر است و فرازهم آمد است، خاک است که مرکز است و آب از او گشادهتر است که برتر از اوست و باد از آب گشادهتر است که برتر از آن است، باز آتش از هوا گشتادهتر است که برتر از هواست. و محمد زکریای رازی گوید اندر کتاب خویش که آن را شرح علم الهی نام نهاده است، که این جواهر این صورتها از ترکیب هیولی مطلق یافتهاند با جوهر خلا، و اندر آتش جوهر هیولی با جوهر خلا آمیخته است، و لیکن خلا اندر او بیشتر از هیولی است.و باز اندر هوا گوید : خلا کمتر است از هیولی، و اندر آب خلا گوید کمتر از آن است که اندر جوهر هواست، و باز اندر خاک خلا کمتر از آن است که اندر جوهر آب است. و گوید که آتش اندر هوا به زدن سنگ بر آهن از آن همی پدید آید که هوا را سنگ و آهن همی گشادهتر از آن کند که هست، تا همی آتش گردد. و ما در این کتاب چو به باب هیولی و خلا رسیم، اندر این معنی سخن بگوییم.)