آب پیکر
معنی کلمه آب پیکر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آب پیکر در ویکی واژه
روشنایی صور فلکی.
جملاتی از کاربرد کلمه آب پیکر
آب پیکر ملک را چون پای بگشادی برفت خواب هیئات، فتنه را چون دست بر بستی نشست
شاهی که بود آب جهان، مهر مادرش گردید چاک چاک، لب آب پیکرش
خاک وجود خصم هوای عدم کند از تیغ آب پیکر آتش فعال شاه
از لطف همچو اشک شود آب پیکرش از پرده های چشم بود گر پرند او
صبح است کمانکش اختران را آتش زده آب پیکران را