آب پاشی

معنی کلمه آب پاشی در لغت نامه دهخدا

( آب پاشی ) آب پاشی. ( حامص مرکب ) عمل آب پاشیدن بر گل و جز آن.

معنی کلمه آب پاشی در فرهنگ عمید

( آب پاشی ) شغل و عمل آب پاش، پاشیدن آب بر زمین و باغچه و گل یا چیز دیگر.

معنی کلمه آب پاشی در فرهنگ فارسی

( آب پاشی ) پاشیدن آب با آب پاش و مانند آن بر زمین و باغچه و جز آن .
عمل آب پاشیدن بر گل و جز آن

معنی کلمه آب پاشی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آب پاشی. آب پاشى همان پاشیدن و پراکندن آب با دست یا سایر اشیاء است که از احکام آن در باب هاى طهارت و دیات سخن گفته شده است.
آب پاشی یعنی پاشیدن آب.
احکام آب پاشی در باب طهارت
پاشیدن آب در این موارد مستحب است:۱. روى قبر.
جواهر الکلام، ج۴، ص۳۱۶.
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۳۱۶.
...

معنی کلمه آب پاشی در ویکی واژه

آب‌ پاشی
عمل و شغل آب پاش؛ پاشیدن آب بر خیابان، کوچه، باغچه، و مانند آنها.

جملاتی از کاربرد کلمه آب پاشی

گاهی به برگ‌های این گیاه باید آب پاشید. به خصوص اگر در زمستان، دستگاه حرارتی اتاق را گرم کند. در تابستان در محلی نگهداری شود که هوا در جریان است.
گلدان را باید به یک اتاق خنک ولی دور از خطر یخ زدگی برد و آن را مرتّباً آب داد. با رفع خطر یخبندان، گلدان را باید در جای سایه دار باغچه گذاشت و تا اوایل پاییز به آن آب و کود داد و آب پاشید. وقتی گل‌ها شروع به باز شدن کردند، باید آن را به اتاق خنک منتقل کرد.
و از آن جمله، افعال منکره ای است که در کوچه ها و «شوارع است، چون: ستونها در میان راه گذاردن و دکه و تختگاه ساختن، که باعث تنگی راه شود، یا متصل به ملک غیر کند و راه بر مردم تنگ کردن به گذاردن طبقهای اطعمه یا هیمه و چارپا بستن و بار هیمه و خار و خس و نجاست بردن به نوعی که مردم متأذی شوند، مگر اینکه دیگر راهی نباشد و چارپایان را زیاده از قدر طاقت بارکردن و در میان راه ذبح کردن، و خون و سرگین در آنجا ریختن و خاکروبه و خاکستر و امثال آن افکندن و آب پاشیدن، به نوعی که موجب لغزش پا باشد و ناودان در کوچه های تنگ گذاردن، که ضرر آن به ماره رسد و سگ گزنده بر در خانه هایی که بر سر راه باشد بستن، و امثال اینها.
هوای گرم و خشک معمولاً دلیل بروز این مشکل است. آزاله را باید دور از منابع حرارتی گذاشت و هر روز به برگ‌های آن آب پاشید. تابش زیاد نور زیاد خورشید و کم بودن مقدار آب آبیاری، ممکن است عمر گل‌ها را کوتاه کند.
گلت را خضر کرد دست آب پاشی که تا باشد جهان پاینده باشی
[۲] که به علت بی‌توجهی مسولین استانی آتش‌سوزی شدت گرفت و از کنترل خارج شد در تاریخ ۹ خرداد با درخواست معاونت جنگل‌ها و مراتع کشور بالگردهای ارتش برای مهار آتش‌سوزی به کمک آمدند[۳] اما به علت مجهر نبودن به سطل پمپی آب پاشی کار آمد نبودند و صرفاً جهت جابجایی نیروهای داوطلب و پشتیبانی انسانی بکار گرفته شد.
تا غباری ننشیند به رخ و زلف تو جانا! آب پاشی کنم از اشک بصر، رهگذرت را
آب‌پاشان، جشن آبریزگان یا آبریزان یا نوروز طبری یا جشن سرشوی یا آفریجکان یا عیدالاغتسال از جمله مراسم معتبر و مشهوری است که به نوروز منسوب است و اغلب مورخان و نویسندگان بدان اشاره کرده‌اند. از جمله مراسم این جشن رسم شست‌وشوی و آب پاشیدن به یکدیگر می‌باشد.
دشمن چو ریزشی دید، زو شور و شر نخیزد جایی که آب پاشی، زآن گرد برنخیزد
در روزگار شهریاری فیروز ابن یزدگرد ابن بهرام (پیروز یکم) هفت سال مردم ایران باران ندیدند آنگاه مردی در جوانی درگذشت، فیروز کسانی برای تحقیق حال آن مرد فرستاد. فرستادگان دیدندش که او را سه انبار گندم بوده‌است. این خبر را به فیروز دادند. فیروز آن کس را که این مژده آورده‌بود، چهار هزار درهم بداد و گفت «سپاس خداوند را که هفت سال مملکت مرا باران نداد و با این همه یک تن از گرسنگی نمرد.» پس از آن به آبان روز (روز دهم) از فروردین ماه باران آمد و مردم از این شادمانی که پس از روزگاری دراز باران بیاید، بر یکدیگر آب پاشیدند. این کار تا امروز چون آیینی در ماه و همدان و اصفهان و دینور بر جای مانده‌است.
در زبان ترکی آذربایجانی امکان ساختن فعل و مصدر از نام و صفت وجود دارد. مثال: قولاق (گوش)، قولاق‌لاماق (گرفتن از گوشِ کسی برای تنبیه، گوش‌گیری)؛ ال (دست)، ال‌له‌مک (ورز دادن)؛ سو (آب)، سولاماق (آب پاشیدن)؛ گؤزل (زیبا [صفت])، گؤزل‌لمه‌ک (زیبا کردن)، یئیین (تند [صفت]) یئیین‌لمک (شتاب گرفتن)؛ گؤز (چشم)، گؤزلوک (عینک)، گؤزلوک‌چو (عینک‌ساز یا عینک‌فروش)، گؤزلوک‌چولوک (عینک‌سازی یا عینک‌فروشی).
هنگامی که آزاله گل می‌دهد، باید به آن هر روز آب پاشیده شود.