آب آوردن
جملاتی از کاربرد کلمه آب آوردن
و عمر رضی الله عنه گفت، «هفتاد بار از حلال دست بداشتم از بیم آن که اندر حرام نیفتم». و با این به هم از سبوی پیرزنی ترسا طهارت کرد. پس این قوم احتیاط لقمه با احتیاط طهارت آورده اند و باشد که اگر کسی جامه ای که گازر شسته بپوشد پندارند که گناهی عظیم است. و رسول (ص) جامه ای که کفار به هدیه فرستادندی اندر پوشیدی، و هرجامه که از غنیمت کفار بیاوردندی، درپوشیدی او و صحابه و هرگز کس حکایت نکرد که بر آب آوردندی، بلکه سلاح کفار بر میان بستندی و با آن نماز کردندی و نگفتندی که باشد که آب فرا آهن داده باشند. یا لک اندر وی کرده باشند یا پوست که پیراسته باشند به شرط نماز نکرده باشند، پس هرکه اندر معده و اندر زبان و دیگر اعضا این احتیاط نکند و در این مبالغه کند ضُحکه شیطان بود، بلکه اگر همه به جا آورد چون به آب ریختن به اسراف رسد یا نماز از اول وقت درگذرد هم مغرور باشد و هرکه این احتیاط اندر کتاب طهارت گفته ایم به جای تواند آورد کفایت باشد.
و فسطاط لشکرگاه را گویند و این چنان بوده است که یکی از از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی صلوات الله علیهم اجمعین که او را المعز لدین الله گفتهاند ملک مغرب گرفته است تا اندلس و از مغرب سوی مصر لشکر فرستاده است از آب نیل میبایست گذشتن و بر آب نیل گذر نمی توان کرد یکی آن که آبی بزرگ است. و دوم نهنگ بسیار در آن باشد که هر حیوانی که به آب افتد در حال فرو میبرند و گویند به حوالی شهر مصر در راه طلسمی کردهاند که مردم را زحمت نرسانند و ستور را و به هیچ جای دیگر کسی را زهره نباشد در آب شدن به یک تیر پرتاب دور از شهر و گفتند المعزالدین الله لشکر خود را بفرستاد و بیامدند ان جا که امروز شهر قاهره است و فرمود که چون شما آن جا رسید سگی سیاه پیش از شما در آب رود و بگذرد. شما بر اثر آن سگ بروید و بگذرید بی اندیشه و گفتند که سی هزار سوار بود که بدان جا رسیدند همه بندگان او بودند. آن سگ سیاه همچنان پیش از لشکر در رفت و ایشان بر اثر او رفتند و از آب بگذشتند که هیچ آفریده را خللی نرسید و هرگز کس نشان نداده بود که کسی سواره از رود نیل گذشته باشد، و این حال در تاریخ سنه ثلث و ستین و ثلثمایه بوده است. و سلطان خود به راه دریا به کشتی بیامده است و آن کشتیها که سلطان در او به مصر آمده است چون نزدیک قاهره رسید تهی کردند و از آب آوردند و در خشکی رها کردند همچنان که چیزی آزاد کنند. و راوی آن قصه آن کشتیها را دید هفت عدد کشتی است هریک به درازی صد و پنجاه ارش و در عرض هفتاد ارش و هشتاد سال بود تا آن جا نهاده بودند. و در تاریخ سنه احدی و اربعین و اربعمایه بود که راوی این تحکایت آن جا رسید. و در وقتی که المعز لدین الله بیامد در مصر سپاهسالاری از آن خلیفه بغداد بود پیش معز آمد به طاعت و معز با لشکر بدان موضع که امروز قاهره است فرود آمد و آن لشکرگاه را قاهره نام نهادند آنچه آن لشکر آن جا را قهر کرد و فرمان داد تا هیچ کس از لشکر وی به شهر در نرود و به خانه کسی فرو نیاید، و بر آن دشت مصری بنا فرمود و حاشیت خود را فرمود تا هرکس سرایی و بنایی بیناد افکند و آن شهری شد که نظیر آن کم باشد.
و چون لشکر با تعبیه فرود آمد، در قلب سلطان فرود آمده بود و میمنه سپاه- سالار علی داشت و میسره حاجب بزرگ سباشی داشت و بر ساقه ارتگین . و آن خصمان نیز بازگشتند و نزدیک از ما در کران مرغزاری لشکرگاه ساختند و فرود آمدند، چنانکه آواز دهل هر دو لشکر که میزدند بیکدیگر میرسید. و با ما پیاده بسیار بود، کندهها کردند گرد بر گرد لشکرگاه و هر چه از احتیاط ممکن بود بجای آوردند درین روز، که امیر، رضی اللّه عنه، آیتی بود در باب لشکر کشیدن، و آنچه در جهد آدمی بود بجای میآورد، اما استاره او نمیگشت و ایزد، تعالی، چیز دیگر خواست و آن بود که خواست . و در همه لشکر ما یک اشتر را یک گام نتوانستند برد و اشتر هر کس پیش خیمه خویش میداشت . و نماز دیگر فوجی قوی از خصمان بیامدند و نمیگذاشتند لشکر ما را که آب آوردندی از آن رودخانه. امیر بدر حاجب و ارتگین را با غلامی پانصد بفرستاد تا دمار از مخالفان برآوردند و دندانی قوی بدیشان نمودند . و چون شب نزدیک آمد بر چهار جانب طلیعه احتیاطی قوی رفت. و دیگر روز مخالفان انبوهتر درآمدند و بر سه جانب و هر چهار جانب جنگ پیوستند. و از آن جهت که آخر ماه رمضان بود امیر بتن خویش بجنگ بر نمینشست و اختیار چنان کرد که پس از عید جنگ کند تا درین ماه خونی ریخته نیاید. و هر روز جنگی سخت میبود بر چند جانب. و بسیار جهد میبایست کرد تا اشتران گیاه مییافتند و علف توانستند آورد با هزار و با دو هزار سوار که مخالفان چپ و راست میتاختند و هر چه ممکن بود از جلدی میکردند. و از جهت علف کار تنگ شد. و امیر سخت اندیشهمند میبود و بچند دفعت خلوتها کرد با وزیر و اعیان و گفت «من ندانستم که کار این قوم بدین منزلت است، و عشوه دادند مرا بحدیث ایشان و راست نگفتند، چنانکه واجب بودی تا بابتدا تدبیر این کار کرده آمدی. و پس از عید جنگ مصاف بباید کرد و پس از آن شغل ایشان را از لونی دیگر پیش باید گرفت.» و بداشت این کار و این جنگ قائم شد باقی ماه رمضان.
آب آوردن زانو زانو هنگامی رخ میدهد که مایع زلالهای (سینوویال) بیش از حد در مفصل زانو تجمع یابد. این بیماری علل شایع بسیاری دارد، از جمله التهاب مفصل، آسیب رباطها یا منیسک، یا تجمع مایع در بورس (کیسه)، شرایطی که به عنوان بورسیت جلوکشککی شناخته میشود.
اذن بگرفتند و با روی سیاه آب آوردند سوی خیمهگاه
و زید بن ارقم همی گوید، «با ابوبکر رضی الله عنه بودم، وی را آب آوردند با انگبین شیرین کرده. چون به دهان نزدیک برد بازگرفت و بگریست بسیار، چنان که همه بگریستیم. چون خاموش شد دلیری نیافت کسی که پرسیدی. چون چشم بسترد گفتند: یا خلیفه رسول الله چه بود؟ گفت، یک روز با رسول (ص) نشسته بودیم. دیدم که به دست چیزی را از خود دور همی کرد. و هیچ چیز ندیدم. گفتم: یا رسول الله! آن چیست؟ گفت: دنیاست که خویشتن را بر من عرضه همی کند. باز آمد و گفت: اگر تو جستی از من، کسانی که پس از تو باشند نجهند. اکنون ترسیدم که دنیا مرا یافت. ترک کردم و بگریستم».
گفت: این سنگریزه را که بدست دارم، در آب اندازم، آب شود. آب آوردند، چنان که گفته بود، بکرد. گفتندش: در سنگریزه حیله ای بود. سنگریزه ای دیگرت دهیم، آن را در آب حل بنمای.