معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 341
- مسند طراز
- مسند ارایی
- مسن رود
- واضح شدن
- وارون زدن
- وارسی کردن
- سماله
- سماقی
- سماقچه
- سلیطی
- سلکه
- سلوقیه
- منش فش
- منس ع
- حنفاء
- حنطه
- حنضل
- حنش
- حنجور
- حنجری
- حنجر
- حنبلیه
- پیوند طبیعی
- پیوند ساختن
- پیوند روحانی
- پیوند خواه
- حجل حجل
- حجر ناقه
- حجر لبنی
- حجر قمر
- حجر قبر موسی
- حجر علی
- اذرابادگان
- اذرافزا
- اذران
- اذربد
- اذر پیرا
- اذر هوشنگ
- اذر خرداد
- اذر بیگدلی
- اذر بهرام
- جای گزین شدن
- جای گرم داشتن
- جای کسی گرفتن
- جای کسی نگه د
- جای نگاه داشتن
- جای شمار
- جای در دیده ٔ ک
- نشانه گرفتن
- نشانه شدن
- رنجوردار
- رنجه کردن
- رنجه داشتن
- رنجه دارنده
- رنجا
- رنج دیدن
- رمیض
- رمیح
- تلستار
- تن بتن
- تن اردشیر
- تمییزی
- تمین
- تموکو
- تموچین
- تمون
- تموغه
- تموزی
- جوش و خروش
- جوزک
- جوزچال
- جوزقان
- جوزر
- جوزجانی
- جوزبن
- جوزان نوکی
- جوره
- خورد و خواب
- خوردگه
- خورده کریز
- خورده پا
- خورده فروش
- خورده دان
- خورده بین
- خورداد
- خورد و خوراک
- جانی بیگ
- جانگی
- جانگذار
- جانگاه
- جانکی گرمسیر
- جانور گویا
- جانور کش
- جانها
- جانب راست
- خنجر سیم
- خنجر زدن
- خنجر دار
- خنجر بکف
- خنجر اوژن
- خنت
- خنبش
- خنبان
- خناوند
- خنامان
- مال محمد صالح
- مال ان
- مال اباد
- مافی و نانکلی
- مافرض ا
- ماضی بن
- ماشین کردن
- ماشین پا
- ابن ابی الحریش
- ابن ابی البغل
- ابن ابی الاصبغ
- ابن ابی الاصبع
- موهه
- موه
- میهمانسرا
- مینق
- میناب
- میکروتوم
- میوه خور
- میوه فروشی
- میکال
- میگساری
- میکلسن
- تیر هوائی
- تیر شهاب
- تیر سحر
- تیر خورده
- تیر امان
- تیده
- اسماعیل اقا
- اسماءالرجال
- اسماءالحسنی
- اسم مترادف
- گوش لب
- گوش قلم
- گوش شور
- گوش رس
- گوش دریا
- گوش خز
- گوش حلقه علف
- گوش بند
- خنجر خوردن
- خند و تند
- خندق زدن
- خنده اور
- خنجر بر سنگ کشی
- خنج خنج
- خنب و خنبره
- ام الدرداء
- ام الحوادث
- ام الحساب
- ام الحزین
- ام البیض
- ام البیت
- ام البهاء
- ام البشر
- ام البراء
- ام البحیره
- سیبوی
- سیبستان
- سیبریه
- سیبا
- سیب چهر
- سیاووش
- سیاوخش
- غ داود
- غا غا لی لی
- عین مربع
- عین ران
- حدثی
- حدره
- حدسا
- حدثانی
- حدانی
- حدادیه
- حد ان
- حد اعجاز
- علت عادی
- علت قریب
- علت افتاب
- علاوه کردن
- علامه همدانی
- پیوسته خون
- پیوسته خشم
- پیوسته بودن
- پیوسته برو
- پیوسته ابرو
- پیوست کردن
- پیه کردن
- پیه پیش
- پیه خواه
- جمد
- نسیم اباد
- نسیان کار
- نسنجیده گوی