معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 340
- احاد
- بازه حوض بالا
- بازپرسی کردن
- بازپس بردن
- متماثل
- بازپس دیدن
- نفس گویا
- نفط اندازی
- نفط سیاه
- معین شدن
- نفطه
- نفع بردن
- نقائص
- نماندن
- نقاش صنع
- دخل داشتن
- دخمه ساختن
- دولت منزل
- دده خلیفه
- دده سیاه
- دولت خورده
- در ادمی
- در امار کار
- بیت فرح
- بیته
- دانه دانه شدن
- دانه جوی
- بیجک
- بیخورد
- بیداد و داد
- مجلس گرمی
- مجلس ساختن
- مجلس افروز کردن
- بیداد کرده
- بیداد کیش
- مجلس ارایی
- مجلس ارای
- مجلس ارا
- بیدادی
- مجسمه ریز
- مجری داشتن
- شانه گاه
- دود گن
- بخرا
- بخریدن
- ابخانه
- دودست زدن
- ابخو
- ابخورش
- دودج و داریان
- دودست راست
- ابخوست
- حسن قره باغی
- حسن لنگی دره
- حسن مخلص
- حسن مذهب
- چراغ کردن
- چراغ ساختن
- چراغ زمانه
- چانه گرفتن
- پنبه دهن
- پنبه دهان
- پشه دار
- بنیچ
- بنیات
- بنزل
- نکته ارای
- نکته فروش
- نکته گویی
- حسن معامله
- حسن موسی
- تیغ ور
- تیغ کش
- نک و نال
- تیغ گرای
- تیغزار
- نوید گری
- تیغن
- تیغه باز
- تیفاش
- تراوش کردن
- تراوی
- تیلبورگ
- تراموای برقی
- ترامو
- ترالس
- ترادیف
- تراخمی
- دم گشادن
- دماغ اشفته
- ابوالحسین میرزا
- مض
- مصیب محله
- مصوغ
- مصهر
- مصلحت اندیشه
- مصفوفه
- مصط
- طیف نما
- طیبرس
- طیانه
- طیالسی
- طویل العمر
- طوپ
- طومار مصری
- برم شور بالا
- برق کردن
- پن تاپل
- پم بروک
- افسرالدوله
- افسرده دم
- افسوس کنان
- افسوسی
- افسون گرگی
- افشرده گام
- افکان
- تقرب حاصل کردن
- افکنان
- افکنده سم
- تقدیم داشتن
- تقدیر رفتن
- اندرپا
- اندرونیکوس
- اندرواس
- اندرز کردن
- زاج جامد
- اندر نهادن
- اندر انداختن
- انددی
- اندخوذ
- اندان
- اندامه
- ایرافشان
- زاج خشک
- اید
- ایحاد
- ایتیوند
- ایتی
- زاد خو
- ایاک
- دیاره
- دیالی
- دیاتومیت
- دیاترمی
- دیاباز
- دیااکو
- دی دی
- دی پس
- ابونصر
- سر شاد
- زنبور چی
- کهنه سرا
- غلط اندازی
- غلزای
- غلت زدن
- غلت خوردن
- کهنه سوز
- غلامه
- غلام رسول
- غلاظ و شداد
- کهنه قلعه
- سدره نشینان
- کرده ناب
- کرسی کلا
- غل و غش
- بی محک
- زاد دان
- اصل اذن
- اصقع
- اصفون
- جلالین
- خودات
- خودخوری
- مردان اباد
- اصفار
- اصغرین
- درهم برهم
- دره قبله
- دره شهیدان
- دره سیر
- دره دیمه
- دره جیر
- درنگرفتن
- درنگ کننده
- درنگ ساختن
- درناس
- حاکم اول
- حالی شدن
- تاب اوردن
- بیهده سرای
- بینی و بین ا
- دلمراد
- دلقند
- دلق پوش
- دلربای
- دلدول
- دلبندی
- دلاکه
- دلاوان
- دلانی