معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 272
- سیدین
- سیدی
- سیدکرم
- مبری
- مبشره
- متغیره
- متفکره
- متنقل
- متواضعانه
- مجازا
- ملک المتکلمین
- دره سیاه
- دره سید
- دره شام
- دره سفید
- دره سفته
- دره ساکی
- دره ساری
- دره زوله
- دره زنگ
- قاش و قماش
- قاسمی کازرونی
- قاسمی اصفهانی
- قاسم متوکل علی
- قاسم عجب
- قاسم عالی
- قاسم دولت ملک
- قاسم خیل
- قاسم خان هژبر خ
- گرده پیه
- گردو باز
- گردو بالا
- گردون اقتدار
- گردون وش
- گردون پیما ی
- گردون پیکر
- گردونه کش
- پی یوری
- پیاده بودن
- پیاده دزد
- پیاده رفتن
- پیاده گرد
- ارگ زن
- ارگ پت
- اریاسپ
- مراغه کردن
- مراغه گر
- مرافعه بردن
- سنگ دیوار
- سنگ راه
- سنگ رخام
- سنگ زن
- سنگ زور
- سنگ سای
- سنگ سرخ
- سنگ سفال
- سرگرفته بالا
- مراغه زن
- مراعات کردن
- سرگشته کردن
- سورناکهل
- سورسات
- سوراخ سنبه
- سور دادن
- شرکت اسلام
- ضبطه
- خالی گشتن
- خام سوز شدن
- خام عقل
- خام پوش
- خامش کردن
- خامشی گزیدن
- خامه دوزی کردن
- ضبحه
- تصدق دادن
- تصدق شدن
- تصدیع ده
- تصرف داشتن
- صیفی کار
- صیقل کار
- صیمری
- صینی
- صیود
- ضائق
- ضاحی
- تصادم کردن
- سلوب
- سلوط
- سلوف
- سلومد
- سلونوئید
- سلوه
- سلوکلو
- سلوکی
- سلک دور قمر
- تشییع کردن
- شریف املی
- سله گر
- شریعت نهادن
- کله جنگل
- کله جوب اسکندری
- کله حیات
- کله خان
- استعارات
- اعلی و اکرم
- کار به خدا افتا
- کار به راحت رس
- کار به راه برد
- کار به ساز کردن
- کار به گوشه چی
- استادند
- کار تمام کردن
- کار در پا افکندن
- کار در گره افتا
- کار در گره ماند
- کلنگ اسا
- کلنگ بالا
- کلنگ بر
- کله برهنه
- کله بن
- استاتیرا
- استاج
- استاد خرد
- استاد شهید
- استاد علم
- استاد هرمز
- سادات سید ناصرا
- سادات محله اه
- ساده بافی
- ساده خوان
- ساده زنخدان
- ساده طوری
- رصد دار
- رصد دان
- رصد ساز
- رصد گه
- رضا جو
- رصافی
- رصد بندی
- رصد بین
- رصافه
- بوتراب
- بیدادگری
- بیکند
- بیگ
- تجن جار
- تجن گوکه
- تحت منظر
- اجزم
- اجسر
- اجسم
- اجفت
- اجل مقدر
- روغن مالی
- طشک
- ططماج
- طع
- طعام خواری
- طعام دادن
- طعج
- طعمه کردن
- طعن و دق
- اجزار
- پک سودار
- پک و لک
- بلسان
- بطین
- حیه
- توأمان
- ترمتاز
- ترمسه
- ترمسو
- دانه دانه
- دشنام
- دورا
- فندرسکی
- فنطاس
- ترقع
- ترقو
- ترقی کردن
- ترلیک
- فراسخ
- فراش غضب
- در کوشیدن
- در یک ان
- درا و دوزا
- دراز بینی
- دراز تل
- دراز خفتن
- دراز خفته
- دراز دنب
- دراز دنبال
- دراز رخسار
- کارشکنی کردن
- کارلس اول
- کارمون تل
- کارن تی
- رودپیش
- رودکده
- رودکه