معنی کلمات "فرهنگ معین" - صفحه 5
- الکتریسته
- ترجیع بند
- دررسیدن
- توسعهطلبی
- آییژ
- بادشکن
- سوخاری
- تضییق
- اسپیروژیر
- ایزوله
- تجاره
- ریشه کن کردن
- جمود
- جوش خوردن
- تنکه
- تصعید
- بامبو
- تبرع
- جغجغه
- دمدمی
- باي
- حوافر
- سآمت
- زنار بستن
- آهنگ کردن
- ترعیب
- سخت افزار
- خط آب
- انطباع
- انتقاش
- سمي
- بیلان
- اسبل
- تمارض
- جوش دادن
- خبب
- اغترار
- خیارک
- رونهادن
- سرایدار
- اظهارنامه
- توسیع
- تفاعل
- سبک داشتن
- تخاذل
- انگشت نگاری
- جزيره
- جمیعاً
- انعدام
- تعبید
- تجسد
- خواب گزار
- زهوق
- ایتوک
- زنیان
- بیسکویت
- رئيس
- تغامز
- زبانه زدن
- زفانه
- تمیمه
- سلعت
- خازنه
- تنقیص
- حرض
- بير
- تغطی
- دارالمرز
- جوغ
- سبک شناسی
- رماتیسم
- سکولاریسم
- تلوک
- اقساط
- زودگذر
- انکساف
- انشراح
- خیرخیر
- راوک
- آکتیو
- تابوک
- بلدرچین
- بی کاره
- بخوبر
- برگماشتن
- رجاله
- راتق
- تحري
- ثابت کردن
- باسره
- بر خود بستن
- تصامم
- تعامی
- تهک
- سربرگ
- رقاصه
- بالرین
- تبذل
- خایض
- تمحل
- بندزن
- جستوخیز
- تخت اردشیر
- زندواف
- دوجین
- افدم
- خلیش
- تیماج
- تاب بازی
- زوبع
- زنبورک
- خاطرجمع
- بلامانع
- بردمیدن
- سر بر زدن
- برآورد کردن
- دراییدن
- بهق
- اعتلاء
- سرخابی
- سنگچین
- خر تو خر
- جا گرفتن
- خدارت
- تنادی
- ذرور
- زاغر
- دابة الارض
- تنگ آمدن
- توثیق
- دانجه
- دوشک
- سوي
- سالخوردگی
- زوجات
- حیرت آور
- زانو زدن
- بازیافتن
- باز یافتن
- حقشناس
- سرشیر
- جرنگ
- حضارت
- زناء
- جوشانیدن
- تفتیق
- تلعت
- سیرنگ
- سلاست
- سهره
- حواصیل
- رفیقه
- دهشتناک
- تیمچه
- سنگ انداختن
- التواء
- آشاب
- سازور
- سازمند
- تفسه
- خباک
- بندیل
- خوچ
- زودباور
- جگرخراش
- رقعه نویس
- رپرتوار
- دسکره
- بکسل
- آکب
- دژدار
- درازنای
- اقرارنامه
- سکسک
- خارخسک
- آفرين
- دایره زن
- تخته کردن
- دکاکین
- درویدن
- سرناد
- ذریره
- آبدزد
- تمتم
- سمساری
- اسبدوانی
- ذوالمجد
- خیلخانه
- تعذیر
- سکاهن
- زرشکی
- تغلیب
- افاعیل
- زرکوبی
- زرورق
- ساجور
- جاکشی
- ساخر
- توحد
- استعطاف