معنی کلمات "فرهنگ معین" - صفحه 141
- تکلف
- جمیل
- جهالت
- خش
- خلوق
- تخلق
- تباهی
- بنده
- اورد
- اوردن
- افتاب
- تریشه
- متواضعانه
- مراغه کردن
- سورسات
- سور دادن
- کار در سر پیچیدن
- بوتراب
- بطین
- حیه
- توأمان
- دانه دانه
- دشنام
- فنطاس
- فراستو
- مصاف دادن
- سرکیسه کردن
- نازک دوزی
- ان جهان
- ان کجا
- خاثر
- چراغ بره
- قر و غربیله
- اشپز
- راس السرطان
- تغوط
- ادمک
- مستوعب
- اشواک
- ساربانگ
- فسقلی
- اکادمیک
- اکام
- ربوشه
- دمار
- دمل
- دندانه
- دسم
- دق
- دلقک
- دله
- رتاتیو
- امفی تاتر
- فاسق گرفتن
- چنبر زدن
- لغوب
- شفره
- مصمم شدن
- فجی ء
- فتیله کردن
- متنجس
- متنور
- شنوسه
- ازدن
- ازجوی
- ذی ربط
- ذی نفوذ
- ثایر
- ثبوتیه
- امیغ
- خفتن
- خفه
- خفیف
- خلاب
- خلاف
- خلخال
- خلط
- خلع
- خلق
- لک گذاشتن
- جالیزکاری
- قزاگند
- هم شاگردی
- بساط انداختن
- بساط کردن
- لولو خرخره
- ضغیر
- زبان در قفا
- چشمه افتاب
- اغول
- بیوگرافی
- کار راه انداختن
- الوسن
- کناره جویی
- کوک شدن
- اعتقال
- طناب باز
- هت و مت
- قجر چی
- قحط شدن
- پس اب
- پس افتادن
- گرمی نمودن
- سه تیغه
- ام غیلان
- صلی اللهعلیه و اله
- صوبه دار
- صورت برداشتن
- تارس
- عاقله مرد
- اب گرفتن
- فین فین
- الونک
- سایه گرفتن
- شش خنج
- شش و بش
- سختو
- گنده بک
- کوره سواد
- زگوند
- اهباط
- اب اکسیژنه
- وضع حمل کردن
- وصلت کردن
- پس دوزی
- پس سر نمودن
- پیشین گاه
- متسالم
- گل و گردن
- گل و گشاد
- عفریته
- قبرغه
- قبچور
- ازگار
- اس باد
- اس شدن
- ذوحیاتین
- دیوث
- رب
- تخت خام
- ژنرال اجودان
- پو گرفتن
- اغازه
- اغازگر
- اغازی
- اغال
- اغر به خیر
- لب ترکاندن
- مساهرت
- کاه دزد
- مساورت
- مضافا
- غیابا
- صفرا کردن
- فقاع گشودن
- مجی ء
- اواز دادن
- تئوریک
- فراوردن
- فراکشیدن
- خاطرخواهی
- فرزنگ
- مسحی
- مفتخوار
- به جا اوردن
- فرا بردن
- توربوترن
- رنگ وا رنگ
- ماربه
- دستاسنگ
- غیب شدن
- غلاف کردن
- زاغ و زوغ
- زاغ گرفتن
- افریننده
- بلا شرط
- چاو چاو
- اتورپات
- زوراور
- گل اندود کردن
- لنگر نگاه داشتن
- ستبر روی
- اهن خا
- روزگار یافتن
- متشتت
- اب سپید
- اب شدن
- اب شنگرفی
- شاطی ء
- افریده
- اماس
- مادرزن سلام
- چشم خوردن
- شب نهه
- تحریز
- اسکاریس
- سبیل کردن
- علی السویه
- خپله
- خزوک