معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 286
- فرا دید اوردن
- فراخ بوم
- فراخ دهانه
- دو ساعتی
- دو نبش
- امور دیده
- ارامش جان
- ارانب
- سرپز
- صری
- صریح اللهجه
- صریخ
- صرین
- صعبه
- صعده
- چکه چکه
- بیدق سیم
- بیدل شیرازی
- خشاف
- ابرهام
- ملامت بار
- ملامت زده
- ملاه
- ملاپیری
- ملایعقوب
- ملایک سپاه
- ریش توپی
- ریط
- ریفه
- تسلی دادن
- تسلیمات
- جلبر
- جله کران
- تاره بعد اخری
- اجاق زاده
- اجاق کور
- اجای
- سرتاج
- عروسک انداز
- ام خرمان
- ام خشاب
- جش ارم
- جش اعیار
- جشن سرا
- جشن مریم
- ارسطون
- ارسلان خاتون
- خانم انگلیسی
- اسپ انگیز
- خانم بازی
- خانم کوچک
- خانه بردوش
- خانه بن
- اکسیس
- ماندان
- مانعه الجمع
- مانی فریب
- ماه شید
- ماهویه
- سه برگه
- سهد
- سهل العبور
- سهونی
- غارب شدن
- غاز بینی
- غازی اباد
- غازی ثانی
- غازی خان مهلی
- خون شیشه
- خون فشاندن
- اعون
- اغا
- اغاز کننده
- اغش
- بینما
- بینندگی
- دروغان
- بئر ابی موسی
- حسینان
- حشایش
- تروز
- تروگلودیت
- ترپو
- ترک دره
- پیمانه پر کردن
- ترک رخساره
- اندرواژ
- افسر شدن
- افسر یاقوت
- افسرده بیان
- افسون داشتن
- افسون زده
- افسون کن
- افشا کننده
- گرم داشتن
- ابن طریق
- گرم ماندن
- زری بافی
- گرم گرفتن
- محکم کاری
- محید
- مخادعت
- مخادعه
- متزاحم
- غلام خانه
- خر وحشی
- متزوج
- غلبه کردن
- پهلو چرب
- پس اهنگ
- پس باختن
- متشابهه
- عرضه زار
- پس تیکر
- تپه صارمی
- تپه طاق
- تپه عرب
- تپه لری
- تپه لله
- تپه محمدی
- تپه مکی
- تپه نادر
- حساب شدن
- حساب گاه
- ماسه زار
- رضوان جایگاه
- رضی الملک
- رضی شیرازی
- ماش پلو
- رضیان
- ابن موصل
- ماشین ساز
- تبغی
- تبق
- ابن هدیه
- موسا
- موسل
- موش خوار
- تبلیغ کردن
- تبدیل یافتن
- حساب نمودن
- طلخ
- لطیفه سرایی
- لطیفه گفتن
- لطیفه گویی
- لعاب روان
- لعاب مگس
- لعاب کوه
- رشت رود
- رشته تافتن
- رشک اور
- رشک بالا
- رشک رضوان
- رشک کش
- افرازی
- افراسیاب ترک
- افراسیابی
- افره
- افروخته شدن
- افروخته چشم
- بزرگ فرمان
- بزرگ شکم
- بزرگ دارو
- بزرگ خویشتنی
- بزرگ بینی
- سنگ و هنگ
- دل زندگی
- دل زهرا
- دل سبکی
- تراپوتیک
- دل سخت
- دل سپار
- دل نازک
- خدیجه بیگم
- اجهزه
- بیشه سر
- بیشه ستان
- ویژه داشتن
- دال خال
- بیست یک
- دالار
- دالان کوه
- مفت بازی
- سرفراز کردن
- سرما ریزه
- دالتونیسم
- دالری
- صوفیی
- صولج
- صید شدن
- عمید زاده
- عمیدالدین
- عمیدالملک کندری
- عمیریه
- عمین
- عنان تافته
- عنان زدن
- افلاح
- صید گه
- روث انداختن