معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 285
- عبدل بیگی
- بینادل
- افرینگان
- رحمان اباد
- رحمت اوردن
- رحمت بردن
- میکرب کش
- نا اخته
- نا ادم
- نا اراست
- نا اسوده
- نا اندیش
- نا اوخ
- توانگر کیسه
- سفر نیسک
- عویمر
- عوین
- عکار
- خرده الماس
- ترکان خدیو
- خرده خرده
- ترکانه
- خرده ریزه
- ترکانی
- ترکز
- خرده قشلاق
- ترکستان شرقی
- ترکستان غربی
- ترکل
- خوش باش گفتن
- خوش تخم
- حاجت جای
- خوش ترکیبی
- خوش حرکت
- حاجت داشتن
- برهم نهادن
- برهما پوترا
- بیگاه خیز
- خوش خواندن
- خوش خواهش
- بیگلربیگ
- بیگم سلطان
- دوخت و دوز
- دود افکنی
- دود خورده
- دود هنگ
- دود گرد
- انتقال گیرنده
- انتقال افتادن
- حسین نجار
- حسین نقاش
- حسین نقوی
- حسین پاشا
- حسین پهلوان
- حسین کاشانی
- حسین کرت
- منصوبه باز
- بی حکمت
- خیره چشمی
- بی حیایی
- نیم خانه
- نیم خشک
- جمش
- بی خردی
- خواب و خورد
- بی خواب
- بی روزن
- پل دوم
- زه بردن
- پل رومی
- پلوپونز
- پوتی
- پوتیفار
- پورا
- پورتوریکو
- پورپشنگ
- پورک
- نقره داغ
- نقره ده
- نقره پای
- نقش اباد
- احمی
- احواز
- احوران
- تپاله
- تپه اسماعیل
- تپلیس
- دهن سوز
- رزاقی
- رزدار
- رزق دادن
- رزق هوایی
- کل چکاد
- نحسی کردن
- کل گشتن
- رسالت رسان
- زلیل
- رسالت پرست
- زلقی
- طوسان
- طوفال
- رود تلخ
- زربافت
- رود خیز
- رود سار
- زربافته
- زربفت گون
- مزده بر
- زربیجار
- زربین
- زرتانلو
- زیدر
- زیر کاسه
- زرخ
- زرجه بستان
- نیم شمع
- تاپور
- بارشین
- بارفروش ده
- انسیت
- بارمند
- بارنویس
- انصاری هروی
- شصت تیر
- عربده کار
- شصت خم
- شصت پاره
- شصتمین
- رخ برافروختن
- شطحی
- کبک بچه
- حصار امیر
- حصار اندف
- حصار بالا
- کبک کو
- کت اسپست
- حصار دره
- حصار سرخ
- کت محله
- حصار سفید
- حصار سنگی
- حصار شادمان
- حصار شهاب
- کت و کلفتی
- بیسه
- بیش بهایی
- بیش خور
- بیش خورد
- مانحن فیه
- مانده گشته
- مانع امدن
- راقول
- رامسس چهارم
- رامسین
- رامش سرای
- رامشین
- رامل
- رامنگان
- راموز
- سینه پهلو کردن
- سینه گذار
- سیه خانه ٔ ابنوس
- سیه شدن
- سیگار کش
- باب بودن
- تاریخ مذاهب
- تاریخ نویس
- تاریک جوی
- عقیم شدن
- علائی
- علائین
- علاس
- علافی
- علاق
- علاقات
- علاقبند
- نمونه شدن
- نمونه کردن
- نمک الود
- ته بساط
- ته ته
- ته جام
- ته خانه
- ته دار
- ته ریش
- ته میکده
- تلگرافخانه
- تلیسه
- تلیه
- تمات
- تماری
- مژده امدن
- مژده انداختن
- مژده اور
- مژده بردن
- مژده دهنده
- مژده نامه
- مژه ور
- مک ارتور
- فر خوردن