معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 284
- روم دشت
- سادات زیدی
- ساردیقه
- ذو مطالع
- ذو معدی
- ذو مقربه
- ذو مقول
- ذو منسم
- ذو نباح
- ذو هلاهل
- ذو هجران
- بی لگام
- بی محاسبه
- بی مرام
- بی مزه گوی
- زبان را درکشیدن
- اشفته شدن
- اشفته عقل
- اشفته مغز
- اشنان سفید
- اشنان ید
- اشوبنده
- بد اگاهی
- بخت برگشتن
- سبحه دار
- جرح شهود
- درفشانی
- تهانوی
- پره لا
- حافظ سعد
- حافظ قزوینی
- انس دادن
- تردید کردن
- ترس و باک
- ترسا شدن
- اسیان
- اسکی محله
- علیقه
- عماد اصفهانی
- عماد تبریزی
- عماد زوزنی
- عماد طبرسی
- عمادالدین طبری
- اشکلن
- اشکور محله
- اشینه
- شمشیرسازی
- شمع افروختن
- شمع بالا
- شمع دزد
- شمع رخ
- شمع رو
- سماع خانه
- سمال
- سماکین
- سمب
- سمحه
- شیرین بهانه
- شیرین تکلم
- شیرین جواب
- شیرین خند
- شیرین خوی
- شیرین دهنی
- شیرین روی
- عکس کردن
- عکیس
- عی
- عیا
- عیالم
- عیان بین
- عیان شدن
- سوله در
- سومان
- سومه
- سونج
- چل تکه
- چل دختران
- چله بستن
- چلبی زاده
- چلمه سنگ بالا
- چله داشتن
- چله ور
- چله کردن
- زبان شکسته بسته
- هم اوا
- سیلی خور
- سیلی خوردن
- سیم اندام
- سیم اندود
- سیم بناگوش
- خربها
- خرت و پرت
- خرج دادن
- خرج راه
- تلمن
- تلمو
- تلنبه
- تلنگر زدن
- سفتنی
- سفته باز
- سفج خانی
- سفد
- بحساب گرفتن
- بحق پیوستن
- بخار پخت
- بخاک اوردن
- بخاک رفتن
- بخاک کردن
- مطبوعه
- مطرا کنان
- مطرا گر
- مطراق
- مطربی
- مظفری
- دورگ
- دوری کن
- دوریاب
- بد خصال
- بد خط
- بد خلقت
- بد خوار
- بد خیال
- بد داشت
- بد درون
- بد دعا
- بد روزگاری
- بد روشن
- عیال دار
- عیال دوست
- عیب بردن
- عیب علی
- عید روس
- پر ابی
- پر اتش
- اشراقیین
- شد امدن
- شرط بستن
- پر افاده
- شریبه
- پر افرین
- پر امد و شد
- ژرف بینی
- پر اندوهی
- پر اندیشه شدن
- پر اندیشگی
- پر باد شدن
- ژرف نگر
- علی مصطفی
- همای کش
- علی معصوم
- علی ملک
- علی وند
- علی کابلی
- همایون رای
- علی کامل
- علی چین
- طهرانی رازی
- طهمورث اباد
- طواف صدر
- زه زده
- اسیرم اب
- زه نهادن
- زه وزاد
- جرعه یافتن
- زه کردن تن
- جرق جرق
- در و دوز
- در واهی
- دراز مژه
- دراز منقار
- دراز محاسن
- دراز ساق
- دوست شدن
- دوست مرد
- دوست نمای
- دوست پرست
- بلند بینی
- بلند دیدن
- بلند شنیدن
- بلندپروازی کردن
- خبر امدن
- حلال زادگی
- بلورچی
- بلبل اسا
- بمباردمان
- بلبل شدن
- ازول
- ازیل
- افریقای سیاه
- افرین خوان
- افرین گر
- حرام نمک
- حرام کردن
- حرامان
- حرامیان
- حرب حنین
- حرب کردن
- حربایه
- اراب
- افرینه رود